این عکسها رو دوست خوبم ، محمد امدادی از من گرفته ، که همین جا ازش تشکر میکنم .
و
همیشه آدمها از خودشون تصوراتی دارن ، حس میکنم خودم رو توی این عکسا به وضوح میبینم، و همیشه دوست داشتم که این عکسها باشم ... یک دوربین ، یک روستا ، و مردمی مهربان ...
مردم بالادست ، چه صفایی دارند ...
از پیرمرد چوپان پرسیدم : - چند تا پسر داری ؟
گفت : ۳ تا .
گفتم : چیکاره شده اند ؟
با لحن و نگاهی تلخ به من گفت : کارگرند . . .
ترجیح دادم برم سوار ماشین شم تا بقیه ی دوستان هم بیاند و از اونجا دور شیم ...
سلام
وبلاگ زیبایی داری
یه سری به بلاگ من بزن ضرر نمی کنی
چه صمیمی!
ساده هستند و قشنگ.
شادیی که تو چهره بچه های روستایی موقع عکس گرفتن ازشون یا باهاشون منعکس میشه دنیایی که نمیشه براحتی ازش گذشت.
خیلی دوست دارم بدونم دارین چی میگین به هم :D
با دیدن عکسها یه حس غریبی بهم دست داد الان دوست دارم دوباره کوله پشتیمو بردارم و بزنم میان این صمیمیت
زندگی زیباست ای زیبا پسند!
با وجودیکه عکس دوم واسه من باز نشد اما فکر کنم همون عکسی هستش که توی فروم دیدم ...
هر دو عکس خیلی ناب و زیبا هستن...
چه من مهربونی:)
خوب شما هم یه چیز می گفتی، که ناراحت نمی موند.
چه صمیمی و دوست داشتنی
عکس زیباتو دیدم و سیوش کردم