میاندوره

 

خب ! بالاخره  اومدیم میاندوره !

راستش الان که دارم به این یک ماه فکر میکنم انگار که خوش گدشته ، به نظرم سخت ترین قسمتش همون چند روز اول بود ، البته روزهای اول که همه ی فرماندهان به قول معروف نسق کشی میکردند و گربه رو دم حجله میکشتند ، گروهان ما فرمانده نداشت ! و وقتی که فرمانده ی ما آمد و میخواست شروع به کشتن گربه کنه من به طرز معجزه آسایی به گروهان دیگری رفتم که نسق کشی ش تمام شده بود !

  چند مورد هست که اگه بود بیشتر خوش میگذشت :

1.       قلیان

2.       خاموشی در ساعت 12 شب

3.       صبحگاه ساعت 10 صبح

چند مورد دیگر هم هست مثل منطق فازی که بعدا توضیح میدم ... به نظرم سربازی فقط تکرار روزها ست ...

 

اما یک مورد عکاسانه :   واویلا ! D  - Mark II   5