فروم

سلام

خب من امشب همین جوری الکی الکی خوشحالم ، و ازونجاییکه فعلا تو فروم عکاسی دعوا و بزن بزنه و هی مدیران پستای ما رو پاک میکنند و ما هی پستای اونا رو نمیتونیم پاک کنیم ، و ازونجا که هی ما به اونا گیر دادیم و اونا هی به ما گیر دادند ، جماعت عکاسی به دو گروه تبدیل شده ، مدیر و عضو عادی ، چرا که با فرغان هم میشه خاک را جا بجا کرد . با کمپرسی هم میشه و همش هم زیر سر این مسعود و مهدی هستش ، برای همین هم چند تا نکته هست که باید بگم !

 . . . اولین نکته اینه که من نمیدونم چرا این مهدی و مسعود نرفتند ساندویچی باز کنند ؟ مخصوصا که قیافه ی این مسعود هم شبیه سوسیسه . این همه شغل آبرومند ، فرتی اومدن به عکاسی گیر دادن ! بعدش هم هی میاد لیست تجهیزات میزنه ، اونوقت نیکون نمیزنه تو لیستش ، آخه گوجه فرنگی ! کنون هم شد دوربین ؟ نورسنجیش مشکل داره ، فلاش نمیزنه ، لنزاش بیضویه ! ( این از اصطلاحات خودمه ! ) مثلا بعضیا میان تو گالری با 200-70 اونم از نوع سیگماش ، عکسی میگیرند که لنزای بیضوی کنون هم نمیتونن بگیرن ، بعد سعید میره مینویسه نمیشه خانوووم نمیشه ! میشه سعید ، میشه ! تو همه ی عکسات اگزیفشونو داری ؟ نداری خب !

 یا مثلا این کامیار ، هی میاد پستای تبلیغاتی میزنه ، خب نکن این کار رو . به قول دوستی ، ممکنه این سودهای سرشار همش بره تو جیب مسعود و اونوقت پولدار میشه و هی با ما میاد سفر ! نکن این کارو !

 

من نمیدونم ، چرا واقعا بعضیا فکر میکنند ما باید با هم دوست باشیم ؟ چرا نباید هی به هم گیر بدیم ؟ همش فکر میکنند که ما باید همش بگیم و بخندیم و ازعمرمون لذت ببریم و روزا که اعصابمون کوفتی میشه ، شبا باید بیایم تو فروم اعصابمون بهتر بشه ! آخه مگه فروم جای خنده و شوخیه ؟ مگه آدم از دیدن عکس لذت میبره ؟ اصلا مگه ما باید عکس بگیریم ؟

نمیدونم ...این روزها خیلی از وضع مملکت دلم گرفته ست ، حس میکنم یک گرد افسردگی همه ی شهر رو گرفته ، همه میترسیم ، نگرانیم ، سردرگمیم ، فقط و فقط میدویم ، به هم تنه میزنیم ... یه چند نفری دور هم جمع شدیم ، دوربین دست گرفتیم که زاویه ی دیدمون رو تنگ تر کنیم و نگاهمون رو بازتر. ما هم که راه رو گم کردیم ...

یاد روزهای گذشته به خیر ، یاد باد آن روزگاران یاد باد ...

روزی که اولین بار فروم رو دیدم ، روزی که پیش بابک و روح الله رفتم ، روزی که  اولین سفر رو رفتم ، بدون دوربین و با قلیون ! روزی که به محمد امدادی زنگ زدم ... روزی که با دکتر روشن مقاله ی عکاسی تهیه میکردم ، روزی که جناب محبی توی تاپیک سفرهای گروهی پست میزد ، روزی که جناب نیک نژاد خیلی صمیمانه ما رو به پارک ملت دعوت کرد .

من به شخصه خیلی به فروم مدیونم ، و همیشه توی بحث هام خیلی با احتیاط قدم برمیدارم ، خیلی از دوستانم رو همینجا پیدا کردم ، خیلی خنده هام ، سفرهام ، عکسهام ... همه ی ما یک مقداری از خودمونو توی فروم بدست آوردیم ، یک مقداری از خودمونو توی فروم خرج کردیم و یک مقداری از خودمونو توی فروم جا میگذاریم . نگرانی ما و نگرانی مدیران بیمورد نیست .  کمی هم میشه کمتر به هم گیر داد .

 

اما این ها همه دلیل نمیشه به مسعود گیر ندم ، آخه سوسیس ! نمیشد بری ساندویچی باز کنی ؟؟  

 

نظرات 27 + ارسال نظر
علی توفیق پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ق.ظ http://alitowfigh.aminus3.com/

افسوس که قدر همدیگرو نمی دانیم....
ممنون امیر جان لذت بردم.

کامیار پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:09 ق.ظ http://www.kampixel.com

همه نعمت جهان قسمت پر رویان است ---بی نصیب ماند هر انکس که حیایی دارد
ممنون امیر جان امیدوارم این القاب مدیر و کار بر و همچنین مرز پر رنگی که این روزها ضخیم هم شده همه از میان برداشته بشه و دوستیها و رفاقتها جای اون رو بگیره قبلا به این امید وارد فوروم میشدیم تا با دیدن عکسی یا پست با محبتی از دوستان کمی دغدغه های روزانه رو کنار بزنیم و در کنار دوستانمون ارامش داشته باشیم و مسلما با این فضا مجال بهتری برای یادگیری و یاد دادن بود ! اما این روزها با رفرش کردن فوروم باید منتظر اماج کنایه ها و درگیریها ...و تاپیکها و پستهای مدیریت شده باشیم متاسفانه
به هر حال امیدوارم که فوروم به روزهای پر مهر گذشته برگرده ...
ممنون

علی پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:55 ب.ظ

امیر جان خیلی عالی بود. از بس که خندیدم گریه ام گرفت. و به حال خودم زار زدم.
منم با شما موافق هستم. روزهای خوبی را با فروم سپری کردم و دوستانی نیک در آن یافتم. یادم میاد که اگه یک روز اینترنت شرکت قطع میشد نمیدونستم چه جوری برم خونه تا یک سری به فروم بزنم. اعتیاد به آن هر روز برایم بیشتر میشد وبه جایی رسید که خونه دومم شده بود ولی الان به این نتیجه رسیدم که چقدر راحت میشه اعتیاد را ترک کرد. فقط کافیه ازش دلخور بشی. و این ترک عادت را مدیون مدیران خوب و دوست داشتنی آن هستم.
امیدوارم که چند صباح زندگی به وفق مراد همه عاشقان بگذرد.

مریم علائی نیا پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:10 ب.ظ

من فرصت نمی کنم خیلی مرتب به فروم سر بزنم ولی متوجه یه سری تغییرات شده بودم و حس کرده بودم که یه چیزایی سرجاش نیست متاسفم که این اتفاق افتاده ...
این اتفاق معمولا میفته چراکه همیشه حفظ یه جمع دوستانه خیلی سخت تر از شروع و تشکیل اون جمعه و ظاهرا مدیران در حفظ این جمع و نشاظ بخشیدن به فروم خیلی موفق نبودن.
امیدوارم فروم دوباره به اون روزهای شاد و پرنشاطش برگرده.

بابک پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:40 ب.ظ

متن زیبایی بود
یاد طنزهای ابراهیم نبوی افتادم در خصوص اون باباهه تقریبا نحوه بیانت شبیهشه
کلا با بیاناتت خیلی موافقم بجز اون آخری زیر عکس چون بیشتر به سمبوسه شبیه تا سوسیس به نظرم بهتر بود بره سمبوسه فروشی بزنه و بشه پاتوق بچه های فوریوم مهدی هم که دکترای اغذیه و این چیزا داره خیلی بدرد می خورد

راستی عجب سفری بود شب قبلش از دست مسعود داشتم سکته میکردم یادته داشت دستی دستی سنسور دوربینمون رو داغون میکرد.

راستی امیر بیا ما هم یه کافی شاپی. قهوه خونه ای یا قلیون خونه ای چه میدونم دیزی فروشی ای واسه پاتوق سایت بزنیم شایت صمیمیت ها بهتر و بیشتر بشه

hasan پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ب.ظ

ما کاربرای خوبی نبودیم. قدر خیلی چیزارو ندونستیم. خیلی چیزارو فراموش کردیم و الان از خیلی چیزا محروم شدیم.
من الان قدر چیزایی رو که از دست دادم میدونم.
یاد پستهای شوخ آرش بخیر.
یاد تاریکخانه بخیر.
یاد ....
.....

علی محمدی پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ب.ظ

امیر جان ممنون. چیزی برای گفتن ندارم!...
دوست عزیز! حسن جان! حق با شماست! شما قدر بی احترامی مدیران را ندونستید. الان هم واقعا از بی احترامی ها و شوخی های مدیران محروم شدید.
امیدوارم کاربر خوبی باشی تا از محرومیت در بیایید زودتر...
واقعا خوش به حال شما...




مسعود قدیری پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ب.ظ http://photocity.ir

امیر جان ممنونم از زحمتی که کشیدی.....
خدا رو شکر اینجا دیگه کسی نمی تونه پستامونو پاک کنه......مخصوصا که از اون مدل مدیرا دیگه نداریم.....از همونا!!!
فقط از یک چیزی میترسم....
میترسم نکنه تو هم مدیر بازی در بیاری و حساب رفاقت و دوستی و لطفهایی که در حق هم کردیدم ، همه همه یادت بره.....
میترسم نکنه توکه اومدی از من لنز قرض گرفتی و رفتی تست کردی....همه اینها رو یادت بره....بعد پستهای منو پاک کنی و به بی معرفتها تنکس بدی!!!
میترسم نکنه به تو هم پیشنهاد مدیریت بدن و بعد تو هم قبول کنی....خدایی نکرده سریع رنگ عوض کنی و مثل بقیه بشی....و جواب اس ام اس های ما رو ندی....
میترسم نکنه تو که اومدی گاهی اوقات بخاطر اطمینانی که به ما داشتی،اومدی از من خرید کردی....حالا یک دفعه عوض بشی.....
میترسم نکنه تا زمانی که مشتری معرفی میکنی و ما هم برات کمسیونی در نظر میگیریم...با ما رفیق باشی.....اما تا همه اینا کنار گذاشته بشه...تو هم مارو کنار بذاری.....یادت بره که بابا ما هم یه زمانی بهت حال میدادیم....هواتو داشتیم....حالا اگر این وسط بعضی ها نامردی میکنن و حقت رو نمیدن گردن ما بندازی و از چشم ما ببینی....
خوبه که بفهمی که فعلا توانایی قبل رو نداریم.....اما ما هم بهت پیشنهاد دادیم که تبلیغ ما رو حتی با مبلغ بیشتر توی سایتت بذاری....
خودت ناز کردی.....بهانه هایی اوردی که به درد خودت میخوره....بعدش هم زیرابی رفتی ومیخواهی ریشه ما رو با تیشه بزنی.
خلاصه از خیلی چیزا میترسم.....

یه زمانی یه بنده خدایی به من هم پیشنهاد مدیریت داد، مدیریت در همون سایت که همه توش میتازن و مدیربازی میکنن ، ....
اما خدا رو شکر قبول نکردم.....حالا میبینم چه کار خوبی کردم....شاید من هم مثل بعضی ها میشدم و با این همه دب دبه کب کبه و ید و بیضا و ادعا و منطق....هرچی از این چیزای خوبه.....میومدم و میگفتم.....اینجا اینطوری...میخوای بخا ، نمیخوای نخا....کی به کیه.
البته بیشترش تقصیر خودمونه.....
به نظر شما اگر توی مملکت مردم نباشند...حکام به چی فرمانروایی میکنند؟؟؟؟شاید به ..............!!!!عجب.
البته در بین همین رفقا...بعضی ها با هم فرقی دارند.....شاید این وسط یکی دو نفری از همه منطقی تر باشند....گاهی اوقات به ما حالی هم بدن....اما باز هم رفیقاشونو ول نمیکنند و به منه گوجه فرنگی یا سوسیس بچسبن....حتی خریداشون هم میبرن جای دیگه.
دوستاشونم میبرن جای دیگه.....

خسته شدم اینقدر تیکه انداختم.....چون اصولا آدم رکی هستم....باید حرفم رو بزنم.....فرقی هم نداره که طرفم کی باشه.
اما متاسفانه اکثر اطرافیان ما اینقدر کم ظرفیت هستند که اصلا نمیتوانند تحمل کنند.
اینقدر کم ظرفیت هستند که تا چیزی به مزاجشون نباشه....یا تاپیک پاک میکنند و یا پستها رو.
اینقدر با حالند که مشکلاتی که اصلا ربطی به بحثی نداره.....به هم ربط میدن....بعد منتظر میشینند که آی ما چی مینویسسم...سریع بزنن توی ......و بعد پست ما رو پاک کنند و از روی ضعفشون سریع تاپیک رو قفل کنند .....بعد هرچی میخوان بنویسن و اجازه نوشتن به کسی ندن.....به حرف هیچ کس هم کاری ندارن....فقط کار خودشون رو میکنند.

اون وقت میگن چرا حکومت ما اینطوری ....اون طوریه....چرا اینقدر بد بختیم....چرا دموکراسی نیست.....بابا جمع کنید...بریم خودمونو درست کنیم بعد ادعای فرهنگ کنیم.

امیر جان.....دیگه حال....ندارم.....خسته شدم....باید از این فوروم دل کند(اگر به این شکل ادامه پیدا کنه)....

من اگر برخیزم...تو اگر برخیزی..همه بر میخیزند
من اگر بنشینم..تو اگر بنشینی...چه کسی برخیزد؟؟

بقیش باشه در یک وعده دیگه.

photocity.ir

مسعود قدیری جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ http://photocity.ir

تو رو جون مادرتون دیگه اینجا رو با چاپلوسی به گند نکشید....

حسن جان.....علی درست میگه....تون برو به کسب اطلاعات بچسب....مواظب تاریک خانه هم باش.

sadegh جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:13 ب.ظ

من دو سه سالی هست که عضو فروم هستم و همه بچه ها را میشناسم اما خب چون چیزی برای گفتن در فروم نداشتم بیشتر شنونده و خواننده بودم و تعداد پستهایم به 10 عدد هم نمیرسد.
همیشه پستهای امیر سوکی عزیز را میخوانم و لذت می برم. این وبلاگ را هم اتفاقی پیدا کردم.
از پستهای بقیه بچه ها که اینجا نظر دادند هم تا حالا خیلی چیزها یاد گرفتم و در این مدت هم دوربین خریدم( کنن 350دی) هم لنز ( 17-70 ) . همیشه هم مدیون دوستان و اعضای فروم هستم.

حالا منهم میخواهم نظرم را راجع به این اتقاقات بگویم. با نظرات همه تقریبا موافقم. اما صحبتم این است که نباید فراموش کنیم که هر چه یاد گرفتیم و هر چه لذت بردیم و هر چه دوستان جدیدی پیدا کردیم که حتی دوستیهایمان به خارج فروم هم کشیده شد، همه و همه به خاطر فروم و سایت بود. اگر واقع بین باشیم برای چیزهای خیلی کمتر از اینها نیز آدم یک عمر مدیون میشود چه برسد به اینها که حداقل برای من خیلی تاثیر گذار بود و مطمئن هستم برای همه بچه ها هم همین طور بوده است. منهم موافقم که مدیران گاهی سخت گیریهای کرده اند و رنجش ایجاد شده است اما قبول کنید که انسان با جایی که این همه بر گردنش حق داشته باشد نباید این طور برخورد کند و این طور همه آن دوستیها را بر باد دهد. ما که نمیدانیم حقیقت امر چه بوده است شاید واقعا معذوریتهای وجود داشته که منجر به این واکنشها شده است . البته حق دهید که برخی واکنشها و رفتارهای بچه ها نیز اصلا درست نبوده است.

مسعود عزیز
من به شما نیز مدیونم. شاید یادتان نباشد که حتی تلفنی هم از شما قیمت گرفته ام. اما خداییش خود شما نیز روز اول که وارد فروم شدید از عکاسی و لنز و دوربین چه می دانستید؟ از دنیای فروش لوازم خانگی آمدید و در این مدت در فروم یاد گرفتید و حالا برای خودتان کسی شده اید و کسب و کاری عالی راه انداخته اید که بسیار باعث خوشحالی من شده است چون نه تنها خودم که به همه دوستانم نیز میگویم که از شما خرید کنند. اما نباید فراموش کرد که کجا بود که باعث اینهمه پیشرفت در زندگی شد. و نباید یک طرفه به قاضی رفت.

بازهم از امیرجان بخاطر این مطلب زیبا ممنونم و از همگی عذر میخواهم اگر باعث ناراحتی کسی شدم.

ارادتمند همگی/ صادق

امیر جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.amirsooki.blogsky.com/

سلام.
صادق عزیز. ممنون از نوشته هات.
یک چیزی هست که باید بگم. من به شخصه سخنم اینه که ما همه از فروم خیلی چیزا بدست آوردیم، و خیلی دوستیها .
همونجور که توی متن هم نوشتم .
اما حرف من اینه که نگذاریم این دوستی ها به هم بخوره .
ممنون.

امیر علی محبی جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

امیر سوکی عزیز.....سلام.......فتوبلاگت مبارک!
رنج‌نامه‌ای که نوشتی،‌ هر چه که بود ..... فارغ از شوخی‌هایش....یه جورایی چسبید.
دیدن آن عکس هم، لبخند به لبم آورد و چیزهای خوب دیگری هم به دلم (نمیگویم! تنها حذف می‌کنم!)
اگر عمری بود، در سفری خصوصی (نه گروهی!) برایت می‌گویم هر چه که بخواهی ..... اگر بخواهی.
شاید وقتی دیگر....

راستی....این پسورد فتوبلاگت را به ما بده تا چند تایی پست پاک کنیم، کمی عطش دلمان فرو بنشیند!!! (شوخی)

موفق باشی

مسعود قدیری جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:59 ب.ظ http://photocity.ir

صادق جان ممنونم...
اما یک جا اشتباه کردی....
شغل سابق من مشخص است...بله.....همانطور شغلهای دیگری هم داشته ام....اما این اصلا دلیل نمیشه که قبل از وارد شدن به فوروم چیزی از لنز و دوربین نمیدانستم....
اگر از اول تمام پستهای بنده را بخوانید این مسئله برای شما مثل روز روشن میشود....
اتفاقا برعکس این مسئله که شما میفرمایید...بنده به نوبه خودم بسیار برای این فوروم زحمت کشیده ام....هم یاد دادم و هم یاد گرفتم.....اگر چیزی در عکاسی یاد گرفتم....مطمئنن همه و همه اش از فوروم نبوده...حتی کمتر از نیمی از مطالبی که آموختم هم از فوروم نبوده....
اما حرف من این نیست...
کمی واقع بین باشیم....
همانطور که همه ما مدیون فوروم هستیم.....فوروم هم بیشتر مدیوم اعضا است...چرا که اگر اعضایی نبودند...فورومی هم نبود.
همه به اندازه خودشون برای این فوروم زحمت کشیدند....هیچکس نمی تواند بگوید که خودش این فوروم رو به اینجا رسانده....حتی مدیر و مسئول خود سایت عکاسی....
مشکل این است که در حال حاضر که این سایت مشهور معتبر شده است.....همه اینها فراموش شده است....مدیران فوروم را ازآن خود میدانند به دیگران اجازه نظر دادن نمیدهند...
هر چیز که از نظرشان مشکل و ایراد بیاید.......
اما اگر تمام اعضا به مسئله ای اعتراض کنند ...اگر باب میلشان نباشد به اندازه ارزنی هم برایشان نمیرزد....این مسئله بارها به همه ثابت شده است.
بی انصافی نمیکنم.....غیر از این هم بوده....اما بسیار اندک.
اما تنها چیزهایی که از این فوروم به من رسیده...فقط و فقط دوستان بسیار خوب بوده.....حتی نه مطالب آموزنده.....که البته آموختم.....اما نه به اندازه ای که مطلب نوشته ام سعی در یاد دادن داشته ام.
از بابت دوستان خوب همیشه خودم رو مدیون فوروم میدانم.
اما همین فوروم گاهی اوقات حرمتهایی رو شکسته ....
در گذشته اگر چند روزی به فوروم سر نمیزدم....صندوقم پر از پی ام میشد...حتی از طرف بعضی از مدیران....
اما نمیدانم که چطور شد که الان همین مدیران طوری رفتار میکنند که برایم مسلم شده قصد دک کردن ما را دارند.
اگر اشتباهی از قبل از طرف من صورت گرفته است و الان به نحوی دیگر و بچه گانه به این شکل با لج بازی جواب میدهند....
من نمیدانم که چه باید بگویم....
اگر اشتباهی کرده بودم...میتوانستند....به من بگویند....
اگر خطایی بود میتوانستند گوش زد کنند.
نه این بعد از گذشت مدتی به قصد حال گیری این چنین کنند.
دیگه نمیدانم که چه باید بگویم.

sadegh جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:55 ب.ظ


حتی مدیران فروم نیز بارها گفته اند که خودشان کلی از فروم یاد گرفته اند و هر انچه می نویسند نوعی ادای دین بخاطر چیزهایی است که یاد گرفته اند.

مثل اینکه این وسط فقط مسعود عزیز از اول همه چیز را بلد بوده....!!!!....

....

مسعود جان اگر خواستی پستهای اولیه شما را که در کامپیوترم ذخیره کرده ام ( و الان دیگر در فروم وجود ندارد!!) جهت تنویر افکار عمومی در اینجا و در فروم قرار دهم؟؟

اصلا نمیخواهم لجبازی کنم مسعود جان. چون به گردنم حق دارید. اما خوب است برخی چیزها فراموش نشود.....

مسعود قدیری جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ب.ظ http://photocity.ir

صادق جان...ظاهر شما هم با چیزی مشکلی دارید...

من گفتم:
هم یاد دادم و هم یاد گرفتم.....اگر چیزی در عکاسی یاد گرفتم....مطمئنن همه و همه اش از فوروم نبوده...حتی کمتر از نیمی از مطالبی که آموختم هم از فوروم نبوده....
بهتره دوباره بخوانی.

درضمن بنده هم عرض تکردم که از اول چیزی بلد بودم....گفتم آنچه و هرچه آموختم...همه از این فوروم نبوده....
در ضمن همه مطالبی که میفرمایید حتما بفرمایید.

در نهایت این فوروم و هرچه که به آن علاقه دارید برای شما....
چون من دیگر از این فوروم هیچ لذتی نمی برم.

و در مورد جمله حتی مدیران شما باید عرض کنم که مدیران هم افرادی مثل من و شما هستند.......یعنی یک عضو عادی با نام مدیر....طبیعی است که هر کسی چیزی رو از اول بلد نبوده....اما دوست عزیز این اصلا دلیل بر این نیست که همه هر چه را که آموختنداز فوروم باشد.

امیر جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ http://www.amirsooki.blogsky.com

سلام.
جناب محبی . ممنون که سر زدید .
کاش چیزهای خوب رو هم میگفتید تا ما هم کمی شاد شویم .
یه چیزی ! میگم پاک کردن پستا هم باید کار جالبی باشه ، تا حالا این کارو نکردم ، برم یه چندتا پاک کنم حال این مسعود رو بگیرم ! :دی

حمید قاسمی شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ق.ظ

سلام دوست عزیز
یه سوال داشتم
می خواستم بدونم فرق این دوتا لنز چیه؟
Nikkor 85mm f/1.4D IF AF و Nikkor 18-200mm F/3.5-5.6g IF-ED AF-S DX VR
مخصوصا کاربردشون
خیلی ممنون می شم

هادی هژیرآذر شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ق.ظ

امیر جان (امیر سوکی) سلام
خدمت بقیه دوستان هم که قطعا دوباره اینجا سر می‌زنند سلام عرض می‌کنم.

از سبک نگارش و طنز ظریفی که داری مثل همیشه لذت بردم.
داشتم فکر می‌کردم در حدود ۱۲۰ میلیارد سال دیگر که نور تمام ستارگان به خاموشی گراییده و حداکثر تشعشعاتی با دمای نیم درجه بالاتر از صفر مطلق وجود داره ما کجاییم و فروم کجا و منصب والای مدراتوری فروم که به زعم برخی عزیزان، من و دوستانم نگران از کف دادنش هستیم و برای حفظش حتی حاضریم سر ببریم (پخ پخ کنیم) کجا؟!

چه دنیای چرتی!

من که بدلیل هالو بودن وقتی بهم متلک انداخته میشه، متوجه نمیشم. و از اون بالاتر اگر کسی باشه که بهم حالی کنه، بلد نیستم جواب بدم. دوستانی که منو از نزدیک میشناسن میدونن چقدر در درک مطلب و تقدیم پاسخ مقتضی ناتوانم!

وقتی به من پیشنهاد مدراتوری داده شد، فقط یک حس داشتم: آیا به این وسیله کمکی از دستم بر میاد که بخشی ناچیز از دین خودم به فروم را ادا کنم ؟

دوستان عزیزم
فقط محبت است که می‌ماند و رو سیاهی از آن ذغال.
یکایک شما را دوست دارم (حتی آنهایی که بدگویی کنند یا متلک پرانی یا از رفاقت و حسن نیتم سو استفاده کنند و ...) خواهش می‌کنم باور کنید که صادقانه گفتم.

قانون سوم نیوتن : برای هر عملی عکس العملی است مساوی و در خلاف جهت آن.

نه نه نه این فقط در دنیای فیزیک نیست! اشتباه نکنید. مربوط به کل عالم میشه. میگه : از هر دست بدی از همون دست می‌گیری.

برای امیر سوکی و وبلاگش
برای علیرضا نیک نژاد و سایتش
برای مسعود قدیری و شراکتش با مهدی بهتاش در کار و درآمد
برای مسعود قدیری و شراکتش با همسر آینده در تمام لحظات شیرین و تلخ زندگی
برای یکایک دوستان
و برای خودم

آرزوی خوشی و سلامت و موفقیت دارم.

ارادتمند شما
هادی هژیرآذر

بابک دیناروند شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:30 ق.ظ

مسعود جان بترس چون امیر کامنت اول منو تو همین مکان اصلاح کرد به نفع یکی از دوستانش متنی که حذف شد این بود
دوستان باحیا قبل از اینکه یک جوالدوز تو تن دیگران کنند بهتر است سوزنی هم نثار خود نمایند. افرادی که از کامنتها و پستهای مدیریت شده شکایت میکنند آیا به کامنتهای مدیریت شده خود توجه کرده اند. بارها و بارها از طرف بعضی از دوستان SMS دریافت کرده ام که درسایت دعوا شده بیا طرف من رو بگیر!!!!! آخر چرا اگر حق داشته باشید که نیاز به طرفداری ندارید
من به مدیران حق میدهم هر چند خودم از منتقدان آقای هژیر آذر بودم اما در خصوص خیلی مسائل به آنان حق میدهم

امیر سانسورهای سایت عکاسی منطقی دارد که خیلی هاش جای خودش درسته و به نظرم لازم اما اینجا چی
به چه دلیل کامنت من اصلاح شد.
دوستان اگر تحمل شنیدن صدای مخالف را ندارید بهترهADSL تون رو قطع کنید و دیگه وارد دنیای اینترنت نشید چون اینجا مکانی برای ابراز عقاید بدون حدو مرزه

امیر وقتی تلفنی پیام تحدید اون دوست عزیز رو ازت شنیدم فهمیدم با چه شعبان استخوانی هایی طرفیم (هرچند از قبل هم قابل پیش بینی بود) بخدا اگر مدیران سایت کامنت پاک میکنن و تاپیک قفل میکنن حق دارند
داستان سایت عکاسی شده مثل داستان کودتای ۲۸ مرداد یه عده چوب و چماق بدست ریختن تو فوریوم و به همه تیغ و قمه میکشن نوچه هاشونم براشون Tanks میفرستن
-----------------------------------------------------------
مسعود جان از دستم ناراحت نباش اما اگر واقعا به اینجا رسیدی بهتره از فوریوم بری چون اگر نتونی هنجارهای یک جامعه رو تحمل کنی دو راه بیشتر نداری
۱- انجام ناهنجاری و نارضایتی بیشتر
۲- مهاجرت
بله فوریوم نمونه کوچکی از جامعه ماست و من از دیدن این موارد اصلا تعجب نمیکنم




امیر شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ب.ظ http://www.amirsooki.blogsky.com/

سلام.
جناب هژیر آذر ، ممنون از لطفتون . ایشالا بشه دیداری تازه کرد و گپی زد .
بابک جان .
هر کتابی ، هر نوشته ای به هیچ وجه متعلق به نویسنده اش نیست ، بلکه متعلق به خواننده اش است . یک کتاب بدون مخاطب به درد نویسنده اش هم نمیخورد . مثل یک نوشته یی که هیچکس نمیخواندش . این وبلاگ یک وبلاگ شخصی است و من کاملا حق دارم که هر کامنتی را پاک کنم، اما وقتی که راجع به دوستی و رفاقت مینویسم ، دوست دارم مخاطبانم افرادی باشند دوستی طلب . اگر کامنتی رو ادیت کردم به نفع یکی از دوستان نبود ، بلکه به خاطر کلمه ی دوستی بود .
فرصتی ایجاد شده بود که دشمنی ها رو کنار بگذاریم و دست دوستی به هم دراز کنیم .
ممنون از همه ی دوستان خوب خودم .

بابک دیناروند یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 ق.ظ

امیر جان با گفته هات کاملا موافقم اما اماو اما
نمیدانم چرا ما وقتی به محیط اینترنت وارد میشویم انگار یه دفعه شاعرو فرهیخته میشیم انسان دوست و دوستی طلب اما چرا تو دنیای واقعیت چیز دیگه ای هستیم؟؟؟(منظورم شما نبودی امیر شما همیشه گلی بخدا)
من با تو رفیقم امیر و بیشتر از اینکه اینجا باهم صحبت کنیم تلفنی و حضوری با هم صحبت میکنیم
امیر حرمت بعضی دوستی ها تو عالم واقعیت بدجوری شکسته شده و تو عالم مجازی اینترنت نمیشه با کامنت و وبلاگ برشون گردوند
برای ایجاد دوستی ها فقط یک جو شجاعت غذر خواهی از یک طرف و شجاعت بخشش از طرف دیگه می خواد نه چیز دیگه ای که ما ها نداریم امیر
فکر میکنی کدورتهای ایجاد شده با این نوشته ها بر طرف خواهد شد؟
اگر فکر میکنی آری پس بنویس و بعد هم کامنتهای منو اصلاح کن ببینم چی میشه اما مطمئن باش به چیزی غیر از اونایی که من گفتم نمیرسی
دوستی ها فقط با اون دواصل پابرجا میمونه و همیشه فرصتش هست اما واویلا از این غرور لامذهب

کامیار یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.kampixel.com

امیر عزیز سلام
راستش یک متن بلند بالایی رو میخواستم بنویسم و بفرستم اما به سه دلیل این کار رو نکردم یک فعلا سوگوار فوت داییم هستم که امشب عمرش رو داد به شما واصلا حال و حوصله ندارم دوما فکر میکنم برش کم محلی تیزتراز شمشیر است سوم هم اینکه هم شرم حیا اجازه نداد از این فضایی که در اختیار مون قرار دادی بخوام سوء استفاده کنم و مسائل شخصیم رو توش مطرح کنم
اما یه چیزی بگم و برم و اون اینکه به دوستانمون بگی روش تهاجمی روش خوبی برای برقراری ارتباط نیست!

امیر دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.amirsooki.blogsky.com

سلام.
کامیار عزیز . فوت دایی بزرگوارتان را تسلیت عرض میکنم .
بقای عمر ماندگان باشد .

بابک دیناروند دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 ب.ظ

خدا بیامرزتش دنیا همینه یه روز میایم و یک روز هم میریم این اتفاق دیر یا زود واسه هممون اتفاق میوفته
فقط خاطرات خوب و بده که می مونه امیدوارم سهم ما از خوباش بیشتر باشه

حسن نجف جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:59 ق.ظ

سلام امیر جان چند وقتی هست من توسایت نمیچرخم فقط اطلاعاتو از علی میگیرم از وقتی که بزن بزن شده دیگه حسش نیست.ولی مبارک باشه وبلاگ با این طنز نوشتن حداقل یه لبخندی به این صورت ما میفته.الان که مارمضان سفر هم نمیشه رفت تو پاییز حتما یه سفر بریم.....
دمت گرم.............؟

محمد فخار شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام
کامیار عزیز من هم تسلیت میگم خدا رحمتشون کنه و امیدوارم که آخرین غمت باشه ...

اما تشکر از امیر سوکی عزیز بابت مطلب شیرین و کاملا گویایی که ذکر کردی
در هر صورت دیگه اوون صفا وصمیمیت سابق توی فروم مشاهده نمیشه بنا به هزارو یک دلیل که دوستان اکثرشو ذکر کردند ....

در هر صورت امیدوارم که همه با هم خوب باشن
--------------------------
فقط ۲ نکته که باید ذکر بشه ( در راستای خنده )

در مورد عکس ارسالی امیر عزیز
علت خنده دوستان به خصوص من حرکات موزونی بود که سعید با ۴۰۰-۱۰۰ در گندمزاهای کاشان انجام میداد ( ۱۰۰ البته با لباس مخصوص اینکار ) به ژست و حرکات دست و پا دقت بفرمایید
------
نکته دوم هم اینکه یاد یه شعری افتادم که بسیار پر معنا بود
مصرع اولش یادم نیست
ولی مصرع دومش در کتابی هست که متاسفانه پاک شده ولی شعر خیلی پرمعناییه این شعر

محمدی سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:07 ب.ظ

شنیده بودم که ده درویش در یک گلیم بخسبند و دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند،حالا دیدم!
ادعای پادشاهی که اومد دیگه جا تنگ میشه برادر.
دست نیاز به درگاه حضرت بی نیاز داراز می کنم و می خواهم که فروم را برای مدیران و مدیران را برای قدیری و قدیری را برای عکاسی و عکاسی را برای ماها نگه دارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد