استاااااااااااااد امیر! 1- ارادت. 2- کم پیدایید. 3- هر موقع امیر از زندگی نا امید میشه میاد اینجا کامنت میخونه! 4- چی ی ی میگن اینجا؟! 5- اینارو بیخیال، چه خبر؟
دلگیر" شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟ پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟ آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی دلگیر" منم با تو ! روی سخنم با تو" در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟ از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟ گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟ بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟ آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
عکس زیبایی شده ،
اصلا کاری به کیفیت عکس از لحاظ تکنیکی ندارم همین که با دیدنش به اندازه خوندن شعر شاملو قلبم فشرده و سنگین میشه یعنی کارت رو به بهترین شکل انجام دادی
هنوز هم
دلم خوش است
به دستانت
هر چند خشک و نازک و شکستنی
در میان این انبوه تنومند
سرد و سیاه
آه، آه
کاش
و ای کاش
بادی نوزد
*********
امیر عزیز
از اینکه با ژرفای نگاهت به زندگی ما هم معنای عمیق تری می دهی، سپاسگزارم.
نگاهت پایدار
زیبا بود
با تمام وجود از این عکس از نگاه متفاوتتون و از این شعر لذت بردم
مرسی
عکسها همچنان زیبا و من همچنان مشتاقانه پیگیر
استاااااااااااااد امیر!
1- ارادت.
2- کم پیدایید.
3- هر موقع امیر از زندگی نا امید میشه میاد اینجا کامنت میخونه!
4- چی ی ی میگن اینجا؟!
5- اینارو بیخیال، چه خبر؟
سلام
وااای خیلی قشنگ و کامل بود
عکسو ولش کن خودتو عشقه
چطوری داداش؟ اجباری چطوره ؟ سخته ؟
خدا به داده ما برسه
احسنت. کدر عالیی بستی. از صدقه سری اوون 5D همه ی عکسهات شارپه P: سوژه های جالی داری همیشه. ادیتت هم عالیه. مرسی مرد
تناسب شعر و عکس حیرت آور است.....
زیباست، و با معنا و کمی دلگیر.
دلگیر" شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی
دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی
دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم
این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟
پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه
از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟
آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را
دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی
دلگیر" منم با تو ! روی سخنم با تو"
در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟
از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم
ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟
گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون
خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟
بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی
بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟
آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم
ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی