ابلوموف

داشتم مقاله ای از ابراهیم نبوی میخوندم ، این قسمتش به نظرم جالب اومد...

حکایت ملت ایران مانند « ابلوموف» داستان ایوان گنچارف است که سالهاست دائره المعارف روی تاقچه اش روی صفحه ۳۵۷ مانده و سی سال است کتاب را کسی ورق نزده و همه اموالش را مباشرین از دستش درآوردند و ابلوموف فقط وزن اضافه کرده و چربی دور شکمش زیاد شده و فقط از نامردمی دیگران شکایت می کند. سی سال است پشت پنجره ها تار تنیده و ابلوموف به این فکر نکرده که هوای خانه را عوض کند. دائم با کنترل تلویزیون ور می رویم و کانال عوض می کنیم تا اوضاع یکسره شود و ما بدون اینکه هیچ کاری کنیم خوشبخت شویم. روی من به ملت و حکومت ایران است، بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران این کشور تلاش کرده اند و تاوان روشنگری این ملت کتاب نخوان و بی تفاوت در مقابل سرنوشت خودشان را داده اند، بسیاری نوشته اند و گفته اند و حالا چنان از این ملت نومیدند که یا خودشان را در خانه زندانی کرده اند و یا عاقبت این کشور را به خود واگذاشته اند. به من نگوئید که ملت ایران ملتی شجاع است. چنین نیست، وقتی عراق به ایران حمله کرد تا یک ماه مردم در حال فرار بودند، خرمشهر وقتی سقوط کرد، چهار تا بچه جوان مانده بودند در شهر ارواح که باید با تن شان جلوی تانک می رفتند. ما سالهاست که ملت غیور و مقاومی نیستیم. ما می توانیم پنجاه سال شاهد تجاوز دشمن به خاک مان باشیم و فقط بروبر نگاه کنیم. از انقلاب مشروطه بگیرید و بیایید جلو، در هیچ واقعه بزرگ تاریخی این ملت برای منافعش و مصالحش مقاومت نکرده است. رضا شاه روزی که کودتا کرد یک نفر در مقابلش مقاومت نکرد. یک روز گذشت تا دیگران به او فهماندند که کودتا کرده است. سالهاست که می گویند رضاشاه به زور روسری از سر زنان کشید و جمهوری اسلامی به زور روسری سر زنان گذاشت. یعنی این همه زن و شوهر و پدر و بچه هیچ حرفی نمی توانستند بزنند؟ شما بگوئید چه کسی در مقابل این برداشتن و گذاشتن حجاب مقاومت کرد؟ مگر سالها نیست که از آمریکا می خواهیم که بخاطر کودتای ۲۸ مرداد از ملت ما عذرخواهی کند. آمریکا پولی مختصر خرج کرد، دویست سیصد نفر هم ریختند به خیابان و مردمی ترین دولت تاریخ ایران سقوط کرد. مصدق سه روز قبل از آن به کاشانی گفته بود: « من مستظهر به پشتیبانی ملت هستم.» این مزخرف ترین جمله ای است که یک رهبر می تواند در مورد ملت ایران بگوید، ملت ایران اصلا ملتی نیست که بشود به آن مستظهر شد و به آن اعتماد کرد. من روی سخنم به یک فرد نیست، من ایرانی همین هستم. خودم را هم می گویم. من هم مثل دیگران. ما مشکل جدی داریم. گاهی اوقات هیچ توهین و هیچ ظلمی نمی تواند باعث واکنش این ملت شود. ما بطور تاریخی یاد گرفتیم که ضعف های مان را پشت توجیهات دلپذیر پنهان کنیم. افتخار ما این است که اعراب به ایران آمدند و بعد از ۳۰۰ سال ایرانی شدند. سیصد سال طول کشید تا این ملت اثری از خودش بروز دهد. بخش اعظم بزرگترین قدرتهای جهان در صد سال ایجاد شده اند. هرگز نگوئید که ما چیزی از عرب ها کم نداریم، دولت های عرب خلیج فارس همزمان با انقلاب ایران بیابانهایی داشتند و مردمی صحرا نشین بودند. آنها با همه ضعف ها، با ملتی متعصب، با اقلیمی فقیر و تنها با پول نفت و عقل شان، کشورشان را از بدبختی نجات دادند. ...